ذات حقیقی و انسان مستند ساز: انسان بودن (رابطه ذات حقیقی با انسان)


لکان(1) برای توضیح هر کنش ذهنی سه میدان نیرو(2) که در آن کنش ذهنی تاثیر می‌گذارند را طبقه‌بندی می کند. آنها امر واقعی(3) امر نمادین(4) و امر خیالی(5) هستند. در طول زندگی انسان این سه میدان نیرو چگونگی تجربه زندگی را شکل می‌دهند.
امر خیالی نشانگر فرایندی است که طفل انسان به صورت آیینه‌ای و با هم ذات پنداری با تصویر خود و یا غیرخود به یکپارچه‌سازی حرکاتش می‌پردازد تا با تجسم انسجام بدنی رشد کند . امر نمادین همه چیز است، هر چیز غیرشخصی. از زبان تا قانون و ساختارهای اجتماعی و آن چیزی که به غلط واقعیت خوانده می‌شود. اما امر واقعی از دیدگاه لکانی نظم واقعی (Real) معرف آن قسمت از زندگی است که قابل شناسایی نیست.
آنچه نظم نمادین را شکل می‌دهد مجموعه‌ای است از دلالت‌ها، یا همان قانون دال‌ها . به عبارتی انسانها برای درک جهان زنجیره‌ای دلالت‌ها را صورت  بندی کرده‌اند تا از طریق آن به ادراک دست پیدا کنند. برای فهم بهتر باید بگویم :‌ انسانها خود را زندانی واژه‌ها کرده‌اند. در زبان شناسی زبان مجموعه‌ای از نشانه‌هاست که هر نشانه دوبخش دارد: دال و مدلول. دال تصور یا تصویر ذهن ماست از صوت یک واژه که به آن تصویر نسبت داده‌ام (قراردادی) و مدلول مفهوم آن صوت است. درخت، دو بخش است. یکی تصوری که ذهن از درخت دارد : یعنی یک تنه، تعدادی شاخه و انبوهی از برگ. دیگری خود کلمه درخت است . به عبارتی انسان خود در چارچوب یک زنجیره‌ی نشانه‌ای کلمه درخت را به تصور ذهنی متصل کرده‌ است و ذاتاً کلمه درخت مفهوم تجسم ذهنی انسان نیست. جالب است که برای تعریف تجسم ذهنی یک انسان از درخت مجبور می شویم از کلمات دیگری مانند تنه، برگ و شاخه استفاده کنیم که اینها هم لزوماً مفهوم ذاتی آنچه در ذهن انسان است نیست. بیرون، آن چیزی نیست که در ذهن طبقه‌بندی شده است. طبقه‌بندی بر مبنای زبان شکل گرفته و انسان محصور زبان است. بدین ترتیب درک و آگاهی ما از جهان بواسطه زبان است و بدون آن شناختی وجود ندارد . نتیجه آنکه نظم یا امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه زبان آنرا تکه تکه کند . زبان همان امر نمادین است که امر واقعی را قطعه قطعه می‌کند تا انسان معرفت (شناخت) پیدا کند.

انسان هیچگاه نمی‌تواند امر واقعی را بی‌واسطه حاضر کند ، زیرا نمی‌تواند درخت را بدون برگ، شاخه و تنه تصور کند. هرگاه تمایز نهادن بین این سه ممکن نباشد انسان به امر واقعی دست پیدا کرده است که این مطلب امکان ندارد. تنها چیزی که سبب می شود از وجود امر واقعی که خود را پوشانده و مخفی است آگاه شویم ، تفسیرهای متفاوتی است که از چیزها داده می‌شود. تمام این تفسیرها برای آن است که امر واقعی را که بی‌معناست به سمت نمادین شدن و نظم نمادین ببریم. پس سرانجام به نظم نمادین می‌رسیم، اما تفاوت در آن است که باید برای اثبات حضور امر واقعی تفسیرهای جدیدی بوجود آوریم و همچنین نظم نمادین جدیدتر ، که تا آن هنگام این نظم نمادین طبقه‌بندی نشده است. بعبارت ساده‌تر: به تعریف جدیدتری از امر واقعی برسیم. انسان باید به حقیقت اشیاء یا ذات اشیاء نزدیک‌تر شود اما غیرممکن است که به آن برسد زیرا حقیقت اشیاء، امر واقعی است که نامفهوم است. اینگونه است که می‌توان گفت : رابطه بین انسان و جهان پایان ناپذیر است. انسان می‌تواند تا بی‌نهایت زمان و مکان تفسیر و تأویل جدید از ذات اشیاء ارائه دهد و چون نمی‌تواند به ذات برسد بازهم این کار را ادامه می‌دهد. این عمل انسان گمگشتگی او را می‌رساند که چگونه اصل را می جوید .
هرکس دور ماند از اصل خویش         بازجوید روزگار وصل خویش
نهایت آنکه اگر هر دالی (درک شونده) با مدلول آن (درک کننده ) منطبق باشد، و هر نشانه با مصداق‌اش ، دیگر فقط با نظم نمادینی مواجه هستیم که با نظم واقعی (امر واقعی) اختلافی ندارد. در نتیجه مدلول یک درک کننده یا همان سوژه وجود نخواهد داشت. انسان بعنوان سوژه ناپدید خواهد شد. شرط وجود انسان عدم دسترسی به امر واقعی است. انسان برای وجود خود نیاز به تفسیر و تأویل دارد، در غیر اینصورت وجود نخواهد داشت.

فیلم مستند و واقعیت :‌وقتی می گوییم فیلم مستند اولین نکته‌ای که در نظر گرفته می‌شود رابطه آن با واقعیت است و این که فیلم مستند باید نشان دهنده واقعیت باشد. واقعیت آن درخت است یا شاخه و برگش؟ و یا خاکی که ریشه آن درخت را پوشانده است؟و یا هیچکدام.
واقعیت امری بیرون از ما نیست. واقعیت در درون ماست. منظور از ما ، سوژه (آگاهی فردی انسانی ) است. بهتر آنکه سوژه جایی است که می توان از آن جهان را دید . در فیلم مستند ، ما همان مستند ساز است. سوژه با طبقه‌بندی کردن امر واقعی و تبدیل آن به مجموعه‌ای از دال‌ها زنجیره‌ای پدید می آورد. این زنجیره نظم نمادین را شکل می‌دهد . به این منظور درک کننده جایی میان امر واقعی و امر نمادین قرار می‌گیرد و رابط بین آن دو است.
اگر مستندساز را سوژه بدانیم او نیز عملی بیشتر از یک انسان با شغل‌ها و زندگی‌های دیگر انجام نمی‌دهد . همه انسانها درک کننده (سوژه ) هستند. اما تفاوت در بوجود آوردن است. مستند ساز، خالق است زیرا آگاهانه به سراغ واقعیت بیرونی می‌رود. آن واقعیت بیرونی را دریافت می‌کند و با همان ابزار زبان درکش می‌کند. سرانجام واقعیت بیرونی دیگری (فیلم مستند) تولید می‌کند . این واقعیت بیرونی جدید با واقعیت بیرونی قبلی یکی نیست. مستند تولیدی مستندساز بازتاب همان واقعیت اولیه نیست ، زیرا مستند ساز بعنوان خالق، زنجیره‌ی دالها را تغییر داده و یک نظم نمادین جدید بوجود آورده است. نتیجه آنکه مستند مجموعه‌ای از دالهاست که توسط مستندساز انتخاب شده اند و در کنار هم قرار داده شده تا مفهوم جدیدی (نظم نمادین) را برای تعریف جهان و نزدیک شدن به ذات اشیاء (امر واقعی نامفهوم) ارائه کند. مستندساز با تولید مستند می‌خواهد پیامبری باشد بین امر واقعی و امر نمادین .
                                                                                                                                                                                                                                                                
منابع            
 1- واژگان لکان          ژان پیر کلرو        ترجمه از دکتر کرامت موللی( نشر نی)
 2-  اسلاوی ژیژک     تونی مایرز    ترجمه از احسان نوروزی (نشر مرکز)  
     

Categories: , Share

Leave a Reply